شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
بس که پاشیده زهم مثل گـلِ چیده تنت میکـندگـریه بهزخـم بـدنت پیـرهنت
کـثرت زخـم تو مانع زشمارش گشته بسکه زخم آمده پیوسته به زخم بدنت
آیـه با تـیـغ نـوشـتـنـد به سـرتـا پـایت نـقـطـه بـا تـیـرنهـادنـد بهآیـات تـنـت
حـلـقههایزرهت چـشـمۀخـونند همه آبغسلت شده خون،خاک بیابان کفنت آمدم ازدو لب خشک تو خون پاک کنم دیـدم ازخـون گـلـو پر شده بابا دهنت
خجلم از توعلی جان که دم رفتن بود العـطش بامن دل سوخـته آخرسخنت
لالـۀ نـسـترنم!یاس امیدم!سخت است که ببـیـنم چو گلِ ریخـته نقـش چـمنت همه امیّد من این است که یک باردگر چشم خود بازکنی یک نگه افتدبه مَنَت
رو به روی تو نهادم هـمه دیدند عـلی کهرخم لاله صفت سرخ شد ازیاسمنت
شعـلـههـای دل میثم زدهآتـش هـمهرا آه اوشعلۀ شمعی است به هرانجمنت